برای پاسخ به این سؤال، نیاز به توضیحاتی است:
1- این صحیح نیست که فرض کنیم «اگر چیزی بر اساس قرآن بود؛ یعنی ما توانستیم این حکم را از قرآن استخراج کنیم، این حکم از اسلام و مشروع و صحیح است؛ اما اگر نتوانستیم آن را در قرآن پیدا کنیم، مندرآوردی است». این فرض، فرض اشتباهی است؛ زیرا قرآن کریم احکام را به شکل کلان مطرح کرده، تبیین و توضیح و تفسیر آن را به سنت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام واگذار کرده و فقهای ما بعد از اینکه احکام را در قرآن بررسی میکنند، به روایات رجوع میکنند و با جمعبندی روایات و عرضۀ آنها به قرآن کریم، به یک حکم فقهی میرسند. حال ممکن است کسی به این حکم فقهی نقدی داشته باشد؛ چه در مسیر استنباط و اجتهاد و چه در نتیجهای که بهدست آمده است، ولی نباید بگوییم اگر چیزی در قرآن نیست، مندرآوردی است. در بسیاری اوقات یک حکمی در قرآن نیست اما مباین با قرآن هم نیست؛ یعنی تضاد و تعارض و تخالف با قرآن ندارد، یا تعارض حداکثری ندارد؛ مثلاً بهعنوان یک قید یا مخصص در روایت مطرح شده است.
2- در آیۀ قصاص (بقره: 178)، از قرآن کریم برمیآید که قصاص مرد در مقابل مرد، زن در مقابل زن، آزاد در مقابل آزاد و برده در مقابل برده است. قرآن به این چهار فرع قضیه اشارۀ صریح کرده، اما در جایی که:
- قاتل، مرد و مقتول، زن؛
- قانل، زن و مقتول، مرد؛
- قاتل، برده و مقتول، آزاد؛
- قاتل، آزاد و مقتول، برده
باشد، قرآن صراحتاً به حکم قصاص در این موارد، اشارهای نکرده است؛ یعنی میتوان گفت که قرآن در این باره قابل تفسیر و تبیین است. خب این تفسیر و تبیین به عهدۀ کیست؟ پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت علیهمالسلام. طبق استفادهای که از کلمات فقها داریم، در این مورد که پدری فرزند خود را کشته باشد هم، از باب ولایت، قیدی زده شده است؛ حال چه فرزند او دختر باشد و چه پسر باشد، ظاهراً در این مسأله فرق خاصی نباشد. تا اینجا چیزی بود که در فقه مطرح شده است.
حال ممکن است کسی بگوید که از خود قرآن بما هو قرآن؛ یعنی قبل از اینکه وارد روایات شویم، آیا این نتیجه حاصل میشود که «اگر پدری فرزند خود را به شکل عمد کشته باشد، قصاص نشود»؟ بنده حداقل از قرآن چنین استفادهای نکردهام و در قرآن حداقل ندیدهام و نمیتوانم بگویم در قرآن بهصورت کلی مطالعۀ موضوعی در این باره انجام دادهام، خیر؛ ولی به اندازهای که تابهحال دیدهام، به این مورد استثناء برخورد نکردهام. اما اگر کسی از من سؤال کند که «آیا امکان دارد چنین استثنائی با احادیث معتبر ثابت شود؟» بنده جواب میدهم که بله؛ امکان دارد.
پس خوب است که پیشداوری نکنیم.
یک نکته هم دربارۀ فلسفۀ احکام اضافه کنم. ببینید، احکام الهی حتماً فلسفه و احکامی دارند:
- در بعضی موارد، فلسفه و حکمتهای احکام برای ما روشن است،
- در بعضی موارد فلسفه و حکمتهای احکام روشن نیست، ولی قابل بررسی و دسترسی است،
- در بعضی موارد ممکن است فلسفۀ احکام برای ما روشن نباشد و قابل تحلیل و بررسی هم نباشد.
به خاطر همین (نوع سوم) است که خداوند، مؤمنان را «مؤمن به غیب» دانسته است. ببینید، ما در اعتقادات، با عقل به نتیجه میرسیم، ولی وقتی به این نقطه رسیدیم که حقانیت اسلام برای ما روشن شد، دیگر در جزئیات احکام، تعبد داریم و تبعیت میکنیم. چرا نماز صبح دو رکعت است؟ چرا نماز ظهر چهار رکعت است؟ چرا ذکر رکوع آن است و ذکر سجده این؟ خیلی احکام جزئی در دین وجود دارد که ما راهی برای تحلیل و بررسی حکمتهای آن نداریم. اگر در کلمات معصومین علیهمالسلام در این باره چیزی به ما گفته باشند، ما هم فهمیدهایم، اما اگر نگفه باشند، شاید حدسهایی بزنیم، اما نمیتوانیم به یک نتیجۀ قطعی برسیم. پس باید در مسألۀ احکام متعبّد باشیم.