اینکه خداوند در سورۀ فتح فرموده وجود مؤمنان در بین کفار باعث شده تا ما حکم جهاد را موقتا لغو کنیم که خون بیگناهان ریخته نشود، به این معنا نیست که آنها در هجرت نکردن، معذور بودهاند؛ بلکه گاهی به این خاطر است که آنها امکان هجرت نداشتهاند و یا به هر حال به اندازۀ کافی اطلاعات، آگاهی و به هر حال ایمان قویشده نداشتهاند. خداوند، مایل و راضی به این نبوده که خون این افرادی که ظرفیت ایمانی دارند، در لابلای کفار ریخته شود و فرصتی که میتوانستند برای یک زندگی مؤمنانه به دست آورند، از دستشان برود.
اما اینکه بگوییم «همواره در میان کفار به هر حال مؤمنان پنهانی وجود دارند و بنابراین حکم جهاد ابتدایی، از اصل باطل میشود» این هم حرف درستی نیست؛ زیرا
- اولاً همواره اینطور نیست؛ در بسیاری از جوامع اتمام حجت میشود و فرصت هجرت و پناهندگی، به مؤمنان داده میشود و دیگر این طور نیست که بگوییم جمعیتی از مؤمنان در لابلای کفار هستند و نمیشود با کفار جنگید.
- ثانیا این مسأله تابع تشخیص مصلحت از جانب ولی امر و امام مسلمین است. اوست که مصالح را با الهام الهی بررسی و تحلیل میکند. ممکن است در مواردی در جمع کفار، کسانی هم از مؤمنانِ بالقوه باشند، ولی مصالح عمدۀ انسانها اقتضا کند که جنگ صورت بگیرد یا متوقف شود.
پس اولاً تنها مسأله، وجود مؤمنان نیست؛ ثانیاً این سخن که همواره مؤمنان در بین کافران باشند، قابل قبول نیست.
این را هم اضافه میکنم که مسأله، غالبی است؛ یک وقت هست که صحبت از یک جمعیت اندک است، یک وقت هم صحبت از یک جمعیت قابل توجه است. در همان ماجرای فتح مکه در سورۀ فتح، تاریخ نشان داد که مسأله، جزئی نبود؛ چون سال بعد از آن، همان شهر بدون خونریزی فتح شد و غالب مردم مسلمان شدند.