من این تعبیر «آخر الدواء الکیّ» (نهجالبلاغه: خطبه ۱۶۸ - ترجمه: آخرین دواء، داغ زدن است) را قبول دارم؛ بله، مجازات کردن، آخرین کار است؛ اما ارادۀ بر مجازات مجرم و رؤیت این اراده در جامعه به نظرم مقدم بر هر اقدامی در مبارزه با فساد است؛ یعنی این اراده که «اگر کار به جرم و فساد بکشد، برخورد، قطعی است» باید اول، رؤیت و تصدیق شود. آنگاه زمینههای اصلاح سازوکار و اقدامات اثباتی برای روندگذاری و رویهگذاری جلوگیری از فساد، فراهم میشود.
حضرت آقا فرمودند «دولت، اولویت دارد». «اولویت» غیر از «اهمیت» است. اولویت به معنای مقدم بودن است؛ یعنی دولت مقدم است و اول دولت باید تلاش کند که کار به فساد نکشد. این کاملاً صحیح است؛ اما به نظرم حتماً «اهمیت» با قوۀ قضائیه است. قوه قضائیه است که میتواند انگیزه و اراده را در طبقات مختلف برای همراهی با رویهگذاریهای ضدفساد ایجاد کند.
از همۀ این حرفها که بگذریم (تحلیل حضرت آقا روی چشم بنده و محترم است)، من بحثم مقداری علمی هم هست؛ یعنی حال، فرض را بر این بگذاریم که در اینجا یک اختلافنظر علمی به چشم بخورد. من از قرآن ادعایی را مطرح کردم:
- روح قرآن کریم، تقدم انذار بر تمام اقدامات اثباتی در حوزۀ اعتقاد، اخلاق و رفتار است؛ و تمام اقدامات اثباتی انبیا علیهم السلام در طول تاریخ، به انذار و هشدار تکیه داشته و پشتوانۀ آن، همان انذار و هشدار بوده است. هر کس قرآن را ببینید، این وضعیت در قرآن قابل مشاهده است.
- عملکرد قرآن در سورهها نیز همین را نشان میدهد؛ مثلاً هشدار نسبت به اجرای مجازات زناکاران، اولین اقدام سورۀ نور برای تثبیت فرهنگ عفاف است: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ» (نور: 2). همچنین سورۀ «ص» نیز نشان میدهد که آزمون قضاوت، مقدمۀ قرار دادن حضرت داوود علیهالسلام به عنوان خلیفةالله و حاکم بر زمین است (ص: 21 تا 26)
من با این استنادات خواستم ثابت کنم که در نگاه قرآن کریم، قوۀ قضائیه اهم و اعلیالقوا است و نمیخواستم بگویم اولالقوا است. بله؛ اول بودن با قوۀ مجریه است؛ اما اهم و اعلی بودن با قوۀ قضائیه است که می تواند باعث انضباط قوۀ مجریه و حرکت آن در مسیری منضبط باشد. این برای من یک «نظریه» است؛ حال، ممکن است کسانی آن را قبول نداشته باشند و بتوانند به آن به چشم «فرضیه» نگاه کنند و ادله را بررسی کنند.
من فکر میکنم این، مطلبی است که نیازمند اصلاح ساختار قانون اساسی ما و اصلاح فرهنگ سیاسی ما در این زمینه هم هست. سالهای سال است که با دولتمحوری پیش آمدیم و این وضعی است که میبینیم. آن ارادههایی که برای جلوگیری از فرارها و بینتیجه ماندن بسیاری از مفاسد عظیم، باید پشت قوۀ قضائیه میبود، همیشه صرف اصلاح برخی فرایندهای دولتی شد و هیچوقت نتیجه نداد. در آن سطوح عالی، هیچوقت هیچکس پاسخگوی خیانت و فسادی که ایجاد کرده بود، آنطور که بایدوشاید نبود. فکر میکنم این مطلب را اگر از این زاوبه نگاه کنیم، یک مبحث علمی قابل گفتگو است.