ما با جبر بهعنوان کارگردانی عالم و مشیت خدا مشکلی نداریم. مگر عالم را ما مشیت میکنیم؟ مگر ما تصمیمگیر هستیم که مثلاً نظام خلقت آغاز شود یا نشود یا چطور آغاز شود و چطور پیش برود؟ قطعاً در این حوزهها بحث اختیار مطرح نیست؛ بحث اختیار، در تصمیم انسان راجعبه سرنوشت خودش مطرح است.
در بحث خلافت حضرت آدم علیهالسلام، ما فقط میخواهیم این مقدار را بدانیم که آدم علیهالسلام در این تخلفی که کرد، آیا از روی جبر تخلف کرد یا خیر؛ یعنی آیا خدا طوری رقم زد که آن تخلف را بکند و این اتفاقات بیفتد؟ آیا خداوند برای این اتفاقاتی که منتظر بود بیفتد، چیزی لازم داشت و آنهم تخلف آدم علیهالسلام بود؛ و به آدم علیهالسلام گفت تخلف نکن، ولی ارادهاش این بود که تخلف بکند؟! اینطور تعبیر کردن قرآن غلط است. این هم مستلزم جبر است؛ یعنی داری آدم علیهالسلام را مجبور میکنی. اگر آدم علیهالسلام مجبور بود، دیگر اینهمه سرزنش معنا پیدا نمیکند. علاوه بر اینکه مستلزم جبر است، بهنوعی داری خدا را محدود میپنداری؛ مثل اینکه خدا برای تحقق وعدۀ خود فقط یک راه داشته، آنهم تخلف آدم بوده است. ما میگوییم نه؛ برای تحقق ارادۀ خداوند، گزینههای دیگری هم متصور است؛ لازم نبوده که ارادۀ خدا حتماً با تخلف آدم محقق شود تا آدم را مجبور بدانیم! آدم میتوانست تخلف هم نکند؛ و راجعبه خودش مختار بود.