اولاً تخلف؛ یعنی نافرمانی؛ یعنی امری باشد و در مقابل، عصیان و سرپیچی اتفاق بیفتد. اینکه حضرت موسی علیهالسلام با آن فرد درگیر شد و بر اثر مشت حضرت، مُرد؛ یا اینکه خدا صحنهای پیش آورد که به یک پیامبر آموزش قضاوت بدهد و افراد مقابل او هم همه از فرشتگان بودند و او اشتباه قضاوت کرد، این بحث آموزش است و غیرازاین است که خدا فرمانی داده باشد و پیامبر خلافش عمل کند.
ثانیاً اینکه بگوییم شاید انبیائی بودهاند که در حوزۀ اختیاریشان تخلفاتی کردهاند و عزل و حذف شدهاند و ما از آنها خبر نداریم، صحیح نیست؛ ما حق چنین فکری دربارۀ انبیاء علیهمالسلام نداریم؛ ما دربارۀ انبیاء علیهمالسلام جز آنچه خدا از عالم وحی به ما رسانده، حق قضاوت دیگری نداریم. در قرآن راجعبه انبیاء علیهمالسلام، یکی حضرت یونس را داریم که تصریح شده به رسالت او و به عجلۀ او و عزل موقت او؛ که آنهم الحمدلله با توبه حل شده است؛ ما فقط این را میدانیم. پس راجعبه بقیۀ انبیاء علیهمالسلام قضاوتمان این است که الحمدلله بقیۀ انبیاء چون همیشه نبی بودهاند، میفهمیم که همیشه در حوزۀ اختیارشان و درنتیجه در حوزۀ رسالتشان معصوم بودهاند و همه عاقبتبهخیر از دنیا رفتهاند. حال، اینکه بین انبیاء علیهمالسلام و خدا چه چیزهایی هست و چه چیزهایی نیست، به ما مربوط نیست که راجعبه آن قضاوت بکنیم و به قول حضرت امام خمینی رحمةاللهعلیه مبتلابه نیست. (از امام خمینی رحمةاللهعلیه سؤال کردند که آیا خون امام معصوم نجس است یا پاک است؟ امام فرمودند مبتلابه نیست؛ یعنی به شما نیامده که بخواهی راجعبه خون امام معصوم به پاکی و نجسیاش برسی!)