آیاتی که خطاب به پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم، ایشان را فقط مکلف به ابلاغ و تبلیغ و امثال اینها فرموده و خطاب به ایشان گفته شده که تو بیش از ابلاغ یا تبلیغ، مسئولیت دیگری نداری، اینها همه در حوزۀ هدایت کردن است؛ یعنی خدا میخواهد بگوید در امر هدایت کردن، مسألۀ اختیار انسانها لحاظ شده و تبلیغ تو هیچوقت نمیتواند مردم را به هدایت مجبور کند؛ یعنی نمیتواند بهنحوی باشد که هیچکس نخواهد از دعوت و هدایت تو سر باز بزند. اصلاً فلسفۀ رسالت در شرایطی که اختیار برای انسانها وجود دارد، معنا پیدا میکند؛ بنابراین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نباید توقع داشته باشد که مردم الا و لابد سخن ایشان را بپذیرند. این یک حوزه است.
حوزۀ دیگر که حوزۀ تشکیل حکومت و اجرای احکام الهی است، تابع چهارچوبها، اصولف ضوابط و قوانین خودش است؛ هم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در آن نقش دارد و هم مردم. در اینجا بحث قبولاندن هدایت به مردم نیست؛ بلکه بحث جریان حکم الله در متن جامعه است که باید طبق اصول و ضوابط خودش در چهارچوب حکومت اسلامی اتفاق بیفتد. لذا اصلاً حوزۀ حکومت، حوزۀ قبول هدایت و تبلیغ و این مسائل نیست.
به نظرم اگر این دو حوزه بهخوبی از یکدیگر تفکیک شود، دیگر بین این آیات، منافاتی به نظر نخواهد رسید؛ بخشی از آیات میخواهد از توقع قبول کردن هدایت از جانب همۀ مردم را از پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم سلب کند و بگوید چنین توقعی نباید داشته باشی، بخشی از آیات هم میخواهد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را مکلف به اجرای احکام الهی در جامعۀ اسلامی کند.