سلام علیکم
پاسخ سؤال اول:
- بنده تابهحال آیهای که دلالت بر نجاست سگ کند، ندیدهام؛ اما اینکه بگوییم: «چون در قرآن کریم آیهای نداریم که بر نجاست سگ دلالت کند، سگ نجس نیست» سخن اشتباهی است؛ زیرا بسیاری از احکام جزئی، در روایات بیان شده؛ نه در قرآن کریم.
- سگ نجس است و لازم است انسان از راه دادن آن به خانه و محل نماز خود اجتناب کند و اگر دست خیس به آن زد، باید دست خود را آب بکشد.
- قائل بودن به نجاست سگ، منافاتی با کارکردهای مفید سگ برای انسان ندارد و سگ میتواند کارکردهای بسیار مفیدی برای انسان داشته باشد. تمام اینها حکمت و علت خود را دارد و منافاتی میان اینها نیست.
امروزه بر سر نگاه اسلام و قرآن به سگ، غوغایی به راه افتاده است. در این میان، بیش از اینکه به جزئیات دقت کنیم، باید به کلیات توجه داشته باشیم؛ کلیت ماجرا این است که افرادی میخواهند با -بهاصطلاح- آشتیدادن مسلمانان با سگ، راه دیگری را باز کنند برای نفوذ دادن فرهنگ منحط غربی در ارتباط با سگ و حیوانات دیگر به جامعۀ اسلامی؛ اما درحقیقت جامعۀ اسلامی مشکلی با سگ ندارد و از آن، استفادههایی از جمله نگهبانی (مزرعه، گله و...)، زندهیابی، موادیابی و انواع استفادههای دیگر را دارد. آنچه در جامعۀ اسلامی، زیبنده نیست، آن است که زندگی انسان و سگ با یکدیگر آمیخته شود؛ بهطوری که افرادی بتوانند فرهنگ اکتفاء به سگ به جای فرزند، محبت به سگ به جای انسان، جایگزین کردن محبت سگ به جای خلأهای عاطفی و امثال آن را در میان ما رواج دهند؛ لذا لازم است در عین اینکه سؤالات را صحیح و حکیمانه پاسخ میدهیم و پرده از این اشتباه دربارۀ نگاه اسلام و قرآن به سگ برمیداریم، باید توجهمان به این هدف افراد مذکور هم باشد.
خلاصه آنکه نگاه معقول آن است که سگ میتواند برای شکار، نگهبانی و بسیاری از کارکردهای مفید و مؤثر و مثبت استفاده شود و حقوق آن نیز باید رعایت شود؛ اما این صحیح نیست که با سگ زندگی کنیم و آن را به فرزندی قبول کنیم و حس پدری یا مادری نسبت به آن پیدا کنیم و خلأها عاطفی خود را به جای اینکه با انسانها پر کنیم، با سگ پر کنیم.
پاسخ سؤال دوم: اگر شما عبارت «یک آخوند هیچوقت به شما نمیگوید» را از این عبارات حذف کنید، درحقیقت کلکسیونی از شبهات مختلف تاریخی را دربارۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه علیهمالسلام مشاهده میکنید. به نظر من بدون اینکه لازم باشد به عبارت «یک آخوند هیچوقت به شما نمیگوید» دقت شود، تکتک این شبهات، قابل بررسی هستند. بنده با تلاشی که در حوزۀ تدبر در قرآن کریم کردهام، نگاهم این است که باتوجه به مبانی و کلیات قرآن، هرآنچه قبیح است، قابل نسبت دادن به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه علیهمالسلام نیست؛ لذا بسیاری از این مطالب، یا بهدرستی تبیین نشده و به همین دلیل، قبیح جلوه میکند و درحقیقت آن تبیین نادرست را به معصومان علیهمالسلام نسبت دادهایم (که کار غلطی است) یا این مطالب، دروغهایی است که نسبت داده میشود و درحقیقت بر اساس مبانی قرآن، قابل پذیرش نیست که چنین اتفاقاتی -که هر عقل و وجدان بیداری آنها را قبیح میشمارد- بهدست معصومان علیهمالسلام افتاده باشد.
پاسخ دقیق و فنیتر نسبت به این مطالب تاریخی را باید از متخصصان تاریخ گرفت. آیا چنین نقلهایی اصلاً از اعتبار کافی در تاریخ برخوردار هستند؟ اینکه چیزی در زبانها افتاده و مشهور شده، دلیل بر حقانیت آن نیست. همۀ ما بهخوبی میبینیم که در نقل وقایع و اتفاقات تاریخی، جابجاییها و تغییر و تحریفهای زیادی اتفاق میافتد؛ پس بدون داشتن معیار و ملاک مشخص (مانند قرآن یا عقل)، هیچوقت نمیتوانیم به این نقلها بسنده کنیم و آنها را معیار و ملاک شناخت خود از اسلام عزیز قرار دهیم.
بههرحال چون بنده متخصص تاریخ نیستم، در تکتک این مطالب ورود نمیکنم؛ اما امیدوارم پاسخ کلی من برای شما مخاطب عزیز، مفید و کارآمد باشد.